4. اینم نداریم.

ساخت وبلاگ
مامان پیشنهاد داد اتاق‌هایمان را عوض کنیم، چون‌که این اتاق اسماً مال اوست و رسماً محل خواب و کار من. راست می‌گوید. از اتاق خودم به‌عنوان انباری استفاده می‌کنم -اگرچه فضای بزرگی از انباری خانه را هم اشغال کرده‌ام- و اینجا می‌خوابم چون ظاهراً در اتاق خودم جا نبود تختخوابم را نصب کنم، اینجا طراحی و گلدوزی می‌کنم چون نورش بهتر است و نور اتاق خودم کفاف نمی‌دهد چون مدت‌ها پیش برای پیشگیری از پوسیدن قالی پشمی، به شیشه‌ها کاغذ الگو چسباندم و در واقع رنگ چنان زیبایی به فضا می‌داد که فکر جایگزینی کاغذ‌ها با زیرپرده‌ای ضخیم را از سرم بیرون راندم حتی وقتی پولش را داشتم، و در نهایت اینجا خیاطی می‌کنم چون‌که خب واضح است، جابجایی روزانه‌ی چرخ‌خیاطی عاقلانه به نظر نمی‌رسد. همه‌ی این‌ها برای اینکه هنوز هم به اندازه‌ی وقتی به این خانه آمدیم از اینجا بیزارم. برخورد با اتاقم و تقریبا هر جای دیگری از این خانه به‌عنوان انباری و تمیز کردن سالی دو بار پنجره‌ها و بی‌توجهی به گردگیری و جارو کشیدن، همه برای این است که هنوز امیدوارم ماندن‌مان اینجا موقتی باشد و فردا دیگر جمع کردن و رفتن را آغاز کنیم. جای‌گیری در اتاقم و پذیرفتن سهمم از این چهاردیواری، به‌معنیِ شکست من در این نبرد تک‌نفره است.دیگر دست‌وپا نمی‌زنم و آزادانه شناور می‌شوم تا با باز و بسته‌شدن مجرای گوشم و گلویی که از قورت دادن ناگهانی آب از دماغم می‌سوزد، هیچ‌چیز دیگری احساس نکنم. دکوراسیون جدید حالم را بهتر می‌کند... آه، حتما. 4. اینم نداریم....ادامه مطلب
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 13:21

Total solar eclipse, 1991 - Antonio Turok

این رو دیدم و فکر کردم کاش من هم بتونم روزی همچین عکسی بگیرم. لیست خورشیدگرفتگی‌های جهان رو چک کردم، بعدی رو دو سال دیگه از ایسلند و گرینلند می‌شه دید. اگه اون‌موقع زنده و پولدار باشم، یک عکسِ -حتی از این خفن‌تر- از خورشیدگرفتگی کامل به پورتفولیوم افزوده خواهد شد.

4. اینم نداریم....
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 13:21

وقتی مدیر بخش چند تا کار نامربوط بهم داد و بعد از اعتراضم گفت که هر دستوری از بالا برسه باید انجام بدیم و اگه نمی‌تونم باید استعفا بدم و همکارم شروع کرد به پاچه گرفتن و بقیه ساکت موندن، فکر کردم من که هنر خونده‌م و با آدم‌های درست‌وحسابی سر یک کلاس نشسته‌م، چرا باید تو این نخاله‌دونی کنار نخاله‌های احمق برای نخاله‌های سرمایه‌دار سودجو کارهای بیخود و نامربوط انجام بدم؟ و گفتم خب باشه استعفا می‌دم. حتی در تلاشش برای منصرف کردنم هیچ کوتاه نیومد، فقط سعی کرد من رو به شرایط خودشون راضی کنه. استعفام رو تحویل دادم و اومدم بیرون.با احتساب دوره‌ی آزمایشی، کمتر از یک ماه اونجا کار کردم. حالا یک ماهه که بیکارم، جاهای دیگه رزومه‌ام رو رد کردند و نتونستم پروژه‌ی فری‌لنسری بگیرم. تصمیمم اشتباه بود؟ نمی‌دونم، ولی پشیمون نیستم. 4. اینم نداریم....ادامه مطلب
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 22 تاريخ : شنبه 11 فروردين 1403 ساعت: 21:13

سلام بر زندگی کارمندی، مرگ آرزوها، چربی شکم و پهلو، گردن‌درد، اضافه‌کاری اجباری و حقوق سر ماه. 4. اینم نداریم....
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 1:51

دلم درد می‌کند. ظهر دیروز ۴ ساعت و نیم خوابیدم در حالی که هر نیم ساعت از پیچش و گرفتگی و حالت تهوع بیدار می‌شدم؛ برای لحظه‌ای درد محو می‌شد و ناگهان بازمی‌گشت. فکر کردم حتما درد زایمان نسخه‌ی شدیدتر همین است و تصمیمم برای هرگز باردار نشدن جدی‌تر شد. به این فکر کردم که چطور چیزهای باارزش زندگی‌ام را یکی یکی از دست می‌دهم حتی اگر با زحمت به دستشان آورده باشم، و از تصور آسیب دیدن و یا نابودی موجود زنده‌ای که با تحمیل درد و رنج به من از بدنم بیرون بیاید وحشت کردم.یک بار به مامان گفتم کاش ما هم مثل پرنده‌ها تخم می‌گذاشتیم و بدون درد مراقبش بودیم تا به دنیا بیاید و او که چند سال در روستا زندگی کرده بود، گفت که اتفاقا مرغ‌ها همیشه موقع تخم گذاشتن سر و صدا می‌کردند و واقعه‌ی همچو بی‌زحمتی هم نبوده. زایمان پستانداران دیگر را در چند مستند دیده‌ام و به طور کلّی نظرم این است که سرنوشت زن در همه‌ی اعصار، اقشار و انواع با درد و سختی و فرودستی گره خورده مگر اینکه خلافش ثابت شود. در حال حاضر تنها موجودی که حاضرم بعد از مرگ، بهش تناسخ پیدا کنم اسب دریایی و یا نهنگ قاتل است، گرچه لیست بالا بعد از پژوهش‌های بیشتر در حوزه‌ی جانورشناسی تکمیل خواهد شد. 4. اینم نداریم....ادامه مطلب
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 11:06

می‌خواستم بروم خانه‌ی قبلی مادربزرگ و راه را گم کرده بودم. از کنار خرابه‌ای رد شدم، یک سمور در حال زایمان بود، یا حداقل تعیین شده بود که سمور باشد چون من که تا به حال یکی‌شان را هم از نزدیک ندیده‌ام. بهش کمک کردم تا بچه‌اش را به دنیا بیاورد و ناگهان خودش ناپدید شد. بچه را برداشتم و رفتم تا به خانه‌ای رسیدم که نمی‌دانم کجا بود اما انگار دعوت شده بودم. یک انیمیشن در حال فیلمبرداری بود و شخصیت‌ها همه زنده شده بودند، سپس آدم شدند و با من حرف زدند. چند قسمت را جا انداختم و داستان را نفهمیدم اما یکی‌شان در قسمت آخر موهایش را کوتاه کرده بود و بسیار بهش میامد. لباسی که تنم بود مدام تغییر می‌کرد و چند تکه می‌شد و در نهایت کش آمد و بلند شد. با دوستم در پارک بودیم و گفت که لباسم قشنگ است و من شروع کردم به تعریف خواب پیشین و یادم افتاد که هنوز دارم خواب می‌بینم و کار دارم و باید بیدار شوم و بیدار شدم. 4. اینم نداریم....ادامه مطلب
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 11:06

از این به بعد موقع پارچه خریدن باید علاوه بر فندک، متر هم همراهم باشه.

البته کار راحت‌تر اینه که کلا دیگه پارچه نخرم؛ از اولین شنبه‌ای که پنگوئن‌ها جهان رو تسخیر کنند این تصمیم عملی خواهد شد.

4. اینم نداریم....
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 20:48

آدامسی که می‌جوم قرار بوده نعنایی باشه، ولی در واقع بوی مطب می‌ده. مطب دندونپزشکی، با منشی دماغ‌سربالا که هر صبح که میاد تو، اسپری‌ش رو از تو کیفش درمیاره و نصفش رو خالی می‌کنه توی هوا. خلوته، آکواریوم ماهی نداره و وقتی از کنارش رد می‌شی تا برسی به اون صندلی دراز ناراحت، کفش‌هات روی سرامیک تق‌تق صدا می‌دن. آخرش که داری میای بیرون، دیگه از بوی خوشبوکنندۀ تقلبی خبری نیست و دهنت مزۀ خون می‌ده. پلاستیک رو از دور گردنت باز می‌کنی، می‌اندازیش توی سطل کنار آکواریوم و یک ماهی ریزه‌میزه رو می‌بینی که زیر سنگ و جلبک داره آهسته حرکت می‌کنه.پ.ن: اگه به جای "صندلی" دراز ناراحت، اسم خودم رو بذارم همچنان ترکیب معناداری خواهد بود. 4. اینم نداریم....ادامه مطلب
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 20:48

متوجه شدم کانال تلگرامی که به عنوان جایگزین اینجا ساخته بودم آخرین عضوش هم ترکش کرده. خوبه، چون دیگه تو رودروایستی ریموو کردن نمی‌مونم. درست کردن اون مونولوگ بی‌انتها از اول هم اشتباه بود. هرچقدر هم وانمود می‌کردم نظر دیگران برام مهم نیست، باز موقع پست گذاشتن به این فکر می‌کردم که ارزش اون نوتیفیکیشن رو داره یا نه؟ و حس می‌کردم دارم با دیوار حرف می‌زنم، یا با کسی که هیچوقت جوابم رو نمی‌ده چت می‌کنم. هر چیزی که شبکه‌های اجتماعی رو برام شبیه‌سازی کنه در نهایت همین احساس رو در من به وجود میاره. مثل ارتباط گرفتن با کسایی که اینجا کامنت می‌ذارن -هرچند گاهی وقتا دلگرمم می‌کنه، اما از ایجاد اون ارتباط می‌ترسم. چند روز پیش بالاخره به وبلاگ چندتاشون سر زدم. بعضی‌هاشون جالب بودن، ولی جالب‌تر یکی‌شون بود که از طرف من برای خودش کامنت گذاشته بود؛ حتی شیوه‌ی نگارشی و ویرایشی معمول من رو رعایت نکرده بود و واقعن متاسف شدم. آخرین پستش برای خیلی وقت پیش بود و احتمالن کامنت اعتراضم رو نخواهد دید. یاد پیج‌هایی افتادم که دنبال‌کننده‌ی فیک می‌خرن. از اون بدتر، وقتیه که همه‌ی اون دنبال‌کننده‌ها واقعی باشن -اونقدر خودسانسوری می‌کنی که آخرش یادت می‌ره واقعن کی بودی."Applause is an addiction, like heroin, or checking your e-mail. Once you have a taste, you'll do anything to get more."برای همینه که می‌خوام ناشناس و کم‌طرفدار باقی بمونم. نمی‌خوام یادم بره که واقعن کی هستم. 4. اینم نداریم....ادامه مطلب
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1402 ساعت: 23:36

در خوابم سیم بلندی دور خودم پیچیده بودم، بهم گفتند که یک گوشه‌اش باز شده و بهتر است چوب کوچکی که آنطرف‌تر افتاده را بردارم بگذارم داخلش تا برق مرا نگیرد.

بعد از بیدار شدن، اولین کاری که کردم جستجوی رسانایی چوب بود تا بفهمم شخصیت‌های خیالی خوابم قصد جانم را داشتند یا نه.

4. اینم نداریم....
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 16:06