زن، زاری.

ساخت وبلاگ

دلم درد می‌کند. ظهر دیروز ۴ ساعت و نیم خوابیدم در حالی که هر نیم ساعت از پیچش و گرفتگی و حالت تهوع بیدار می‌شدم؛ برای لحظه‌ای درد محو می‌شد و ناگهان بازمی‌گشت. فکر کردم حتما درد زایمان نسخه‌ی شدیدتر همین است و تصمیمم برای هرگز باردار نشدن جدی‌تر شد. به این فکر کردم که چطور چیزهای باارزش زندگی‌ام را یکی یکی از دست می‌دهم حتی اگر با زحمت به دستشان آورده باشم، و از تصور آسیب دیدن و یا نابودی موجود زنده‌ای که با تحمیل درد و رنج به من از بدنم بیرون بیاید وحشت کردم.

یک بار به مامان گفتم کاش ما هم مثل پرنده‌ها تخم می‌گذاشتیم و بدون درد مراقبش بودیم تا به دنیا بیاید و او که چند سال در روستا زندگی کرده بود، گفت که اتفاقا مرغ‌ها همیشه موقع تخم گذاشتن سر و صدا می‌کردند و واقعه‌ی همچو بی‌زحمتی هم نبوده. زایمان پستانداران دیگر را در چند مستند دیده‌ام و به طور کلّی نظرم این است که سرنوشت زن در همه‌ی اعصار، اقشار و انواع با درد و سختی و فرودستی گره خورده مگر اینکه خلافش ثابت شود. در حال حاضر تنها موجودی که حاضرم بعد از مرگ، بهش تناسخ پیدا کنم اسب دریایی و یا نهنگ قاتل است، گرچه لیست بالا بعد از پژوهش‌های بیشتر در حوزه‌ی جانورشناسی تکمیل خواهد شد.

4. اینم نداریم....
ما را در سایت 4. اینم نداریم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thearies بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 11:06